25

امشب ،اتاق ، در بسته ، چراغ خاموش ،مانیتور ، کیبورد ، بلاگفا ، تولد ، 25 سالگی ( من نمیدونم ولی هرچی تو میگی )   دل تنگم ..  کجایی ؟ زنگ بزن ...

تشکر از خونواده ی خوبم ک قدرشونو ندونستم .... 

ی ضعف پر تکرار و با تشدید ، هر روز هست ... 

نمیدونم چرا ... دوماهه خدمت تموم شده و بیکاری داره عذابم میده ... 

میدونم باید صبر کنم تا برسه وقت اون استخدامیا ولی نمیشه ... نمیذاره .. بابام خیلی فششار میاره ... 

میگه به خاک سیاه نشستی 

فعلا اندرویدو گذاشتم کنار ... 

یعنی گوشی شکست .. رفت برت خودش .. حالا من موندم و این گوشی ساده ... فقط ب یچی پی بردم ... 

ادما همه ، دوست رفیق فامیل آشنا غریبه همه مجازی ان ... 

 ب قول امیر حسین ... عا عا عا ش  ش ش ش قه ی نفر شدیم ... نا نا نا نا مرد م م م مجااااازی دررررومد .... 

یاد این حرفش افتادم ...  

فردا ب اجبار میرم راهنمایی و رانندگی فرمر میکنم ... 

لعنت ب شغلی ک نظامی گری داشته باشه ... 

دلم مخواد کار آزاد داشته باشم ... یا حداقل شغل دومی داشته باشم ک آزاد باشه ... 

نمیزاره .. نمیزااااره ... 

برج 2 آزمون آتش نشانیه ... اونم نمیزاره ... 

چی بگم ک هرچی بگم ... طولانی تر میشه .. 

چقدر دلم تنگ شد برا میتی حسینی .. برا دانشگاه اندیشه و اون روزا ...  

خوش باشی